Monday, May 17, 2004

● فردا مي خوام برم با نيما حرف بزنم ! پسر دائيش با آيدا دوست از آب در اومده بود و زنگ زده بود به آيدا و کلي صحبت کرده بود که با من حرف بزنه ! شاخم در اومده بود . خيلي باحال بود . خلاصه اينکه فکر مي کنم براش يه سوءتفاهماتي پيش اومده که بايد باهاش صحبت کنم و برطرف شه ! کلي چيز ميز آماده کردم که بهش بگم . اميدوارم يادم نره چرت و پرت بگم !





........................................................................................