● سيزده به در هم گذشت . کلي هم جاتون خالي خوش گذشت . تا ده که خواب بوديم بعدشم يه نهاري خورديم و رفتيم باغهاي طاووسيه يه جا دعوت بوديم . رفتيم ديديم بچه ها هيچ کي نيستن . يادتونه جريانات سيزده به در پارسال رو تعريف کرده بودم ؟ هيچ کدوم از بچه ها نبودن . يادتونه سام ؟ اون رو فقط ديدم با دوستاش داشتن ماشين سواري مي کردن . ولي باغ ما خبري نبود . ماشين رو برداشتيم با برادرم و يکي ديگه از بچه ها رفتيم باغهاي الهيه ، اونجا هم يه سري دعوتمون کرده بودن بچه ها همه جمع بودن و بزن و برقص ، ارکستر هم داشتن . خلاصه جمعيتي بودن ، اصلا جاي سوزن انداختن نبود . خلاصه يکم نشستيم حالا هر چي فک و فاميل داشتيم اونجا بودن . نميدونم اونا از کجا اومده بودن اونجا . خلاصه يکم نشستيم بعد بي خيال شديم يکم اومديم بيرون چون تو خيلي گرم بود و يه گروه موسيقي سنتي هم اومده بودن ما هم که سنتي منتي .... D: خلاصه بيرون در حال گردش بوديم که دو تا ماشين جلومون متوقف شدن ديديم بچه هان کلي ذوق کرديم . خلاصه ماشينا رو پارک کردن و اونام به گروه ما پيوستن . يکم دوباره رفتيم قر داديم بعدشم اومديم بيرون و قدم زدن و اين حرفها . کلي هم آب و هوا توپ بود ولي مي گن ما شناگر خوبي نيستيم ! خلاصه بوديم و شب هم رفتيم يه باغ ديگه با يه سري ديگه از بچه ها و کلي بازي و مسخره بازي خلاصه خيلي خوش گذشت . فقط نحثي سيزده ما رو گرفت و اولين جريمه ام رو اون روز شدم ! سه هزار تومان بابت کمربند ! البته جالبي قضيه اين بود که چون گواهينامه من و بابام تو يه دفترچه بود طرف اسم متخلف رو اسم بابامو نوشته بود :))) بيچاره بابام :)))) ديگه همينا ديگه . شب هم که اومدم آن لاين نصف بچه هائي که با هم بوديم اومده بودن آن لاين و کلي هم اونجا خنديديم . يکي از بچه ها بود که اون باغه که بزن و برقص بوده باغ اونا بوده ، اومده بود آن لاين ، بعد من هميشه وقتي اينو ميديدم به روي خودم نمي آوردم طبق معمول اون بايد به من سلام کنه مثلا ، نمي کرد منم به روي خودم نمي آوردم و اينم شاکي شده بود يه روز بهم گفت که تحويل نمي گيري منم بهش گفته بودم که اصولا خانوما اول سلام نمي کنن و اينا خلاصه ديروز يکم تحويلش گرفتم و با بچه ها که بوديم با اون با هم رسيديم صبر کرديم اونم اومد و باهاش حال و احوال کرديم شب که اومده بود آن لاين آخرش گفت مرسي که امروز تحويل گرفتي :)))) خندم گرفته بود به برادرم مي گفتم اگر ميدونستم ملت خوشحال مي شن تحويلشون بگيرم از اين به بعد هر کي رو ديدم تحويل بگيرم :)) خلاصه شده بود جکمون :))) روز خيلي خوبي بود فقط آخرش که با بچه ها بوديم يکم حالم گرفته شد ! نميدونم چرا وقتي اسمش اومد حالم گرفته شد ! نميدونم دلتنگي بود يا چي بود ! ولي دلم مي خواست برم بيرون و يکم هوا بخورم بلکه دلم باز شه ، انگار نمي تونستم نفس بکشم ! ديشبش که مهسا اينا رفته بودن سينما اونا رو هم ديده بودن ! بعد هم قراره براي ارديبهشت با بچه ها يه تور شيراز جور کنيم مامانه عرفان که گفت به اونم بگين عرفان گفت نه بابا اونم که همه اش مي خواد با اون دوستش بياد خوشم نمياد !! بايد به هليا بگم رو مخش کار کنه ! يعني چي ؟؟؟؟ x-(
□ نوشته شده در ساعت 4:12 PM توسط ME
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 4:12 PM توسط ME