Tuesday, April 27, 2004

● يادتونه گفتم بابا کلي باهام صحبت کردن و قانع شدم ؟ اما دوباره شب عروسي که ديدمش نظرم عوض شد ! بازم ترديد ها اومدن سراغم ! پسر فوق العاده ائيه اما حرفهاي مامان و بابا هم درسته ! اينکه از من کوچيکتره خودش يه مشکله ! نميدونم بايد چي کار کرد ! ديشب دوباره کلي با بابا صحبت کرديم و ايندفعه بابا يکم قانع شدن ! قرار شده هر دو فکر کنيم ببينيم چي کار بايد بکنيم ! نميدونم ! تصميم سختيه !





........................................................................................